گزارشی از اتفاقات روزانه‌ی یک مهندس - DailyWriter

آلبوم جدید محمد علیزاده و شرحه شرحه شدن ما

الان متوجه شدم که محمد علیزاده که جزء محدود صدا هایی هست که دوستش دارم، یک البوم جدید داده بیرون به نام "گفتم نرو"

اخیرا در یکی از برنامه های دورهمی مهران مدیری، محمد علیزاده رو دعوت کرده بود که دو تا ترک خوند

بعد از هر اجراش مهران مدیری برگشت روی صحنه و بهش گفت چرا با مردم اینطوری میکنی

ما را شرحه شرحه شقه شقه کردی

البوم اورجینالش بگیرید و شرحه شرحه بشید و لذت ببرید
۲۷ دی ۹۵ ، ۱۶:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
روزانه‌ نویس

خود شاخ‌پنداران توییتر

توییتر

بعد از اتمام 80 درصدی پروژه ی مدل سه بعدی که امروز داشتم روش کار می کردم، رفتم اخر شبی گشتی در توییتر بزنم و مثل همیشه یک مشت ادم خودشاخ پندار که انگار از دماغ فیل افتادن بحث های به شدت بدرد نخور داشتن میکردن که حالت بد میشه و میای بیرون


حتی جرات نمیکنی بهشون بگی داری اشتباه میکنی چون با اعتماد بنفسی که به خاطر 2 3 هزارتا فالوور دارن برمیگردن و بهت میگن نه تو داری اشتباه میکنی

یا یکسری دیگه دارن در مورد اینکه کدوم بستنی رو انتخاب کنن بخورن صحبت میکنن و یا بعضیاشون در مورد الان دلشون پفک کشیده دارن صحبت میکنن


من یکسری اشخاص برنامه نویس رو دنبال میکنم که واقعا اکثر مطالبی که میگذارن مفید و بدرد بخور هست و میشه ازش چیزی یاد گرفت در صورتی که بقیه گهگاهی مطالب بدرد بخور مثل معرفی کتاب و ... رو توییت میکنن


البته من به همونا هم حق میدم که اینطوری بنویسن، چون که اکثرشون تنها هستن و افسرده و دوست دارن با دیگران معاشرت کنن اما مشکل اینجاست که این معاشرت از دسترس خارج میشه و تعدادی زیادی ریپلای به هم دیگه میدن!


و در اخر اینکه من خودم خیلی کم توییت مینویسم و اونم سعی میکنم مفید بنویسم و از تویییت مفید دیگران هم ریپلای کنم تا بقیه استفاده کنن.

۲۷ دی ۹۵ ، ۰۱:۲۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
روزانه‌ نویس

پست 1000 کلمه ای دود شد رفت هوا

ارور وردپرس در ارسال مطلب

به خاطر یک اشتباه کوچک و پردازش نکردن پستی که در وبلاگ اصلیم نوشته بودم (بیش از 1000 کلمه) توسط وردپرس، تمام مطلب، فرمت بندی، سئو و ... همه در یک چشم بهم زدن به هوا رفت و هیچ پشتیبانی هم نه خودم و نه وردپرس نگرفته!
ساعت ها تلاش و تفکر در یک ثانیه به نابودی پیوست!

اگر الان شروع کنم نوشتن، چون کلی وقت گذاشته بودم روش و اعصابم خورد شده، احتمال زیاد(حتما!) بصورت خلاصه و بی دقت می نویسم، در نتیجه باید بگذارم فردا با ارامش (و اول در ورد) بنویسمش و تنظیمش کنم برای انتشار!  



پ.ن: داشتم روی سئو سایت کار میکردم و همینطور صفحه رو برای تست رفرش میکردم و الان دیدم پست برگرشته!! و این نشون میده بدبخت وردپرس در پشت صحنه داشته تلاش میکرده پست رو برگردونه!

۲۶ دی ۹۵ ، ۲۲:۵۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
روزانه‌ نویس

روزمرِگی

نقطه امن
متاسفانه چندماه پیش یک پروژه گرفتم و یک مسیر یادگیری برنامه ای رو که خیلی خوب پیش میرفتم برای اون پروژه رها کردم و رفتم دنبال اون اما در نهایت اون قرارداد بسته نشد!
از اون روز به بعد دیگه مسیر قبلی یادگیری رو که خیلی خوب پیش اومده بودم دنبال نکردم و هر روز عقب انداختمش و متاسفانه دچار روزمرگی شدم.
اینطور اتفاقی گهگاهی برای من پیش میومد که زندگیم حالت روتین به خودش بگیره ولی معمولا یک یا دو هفته بعدش حل میشد ولی نمیدونم چرا ایندفعه اینقدر طول کشیده!؟
شاید یکی از دلایلش سختی اون کار هست چوون باید بشینی و تست کنی تا تکه کدی کار کنه و همین باعث شد که اون رو رهاش کنم
شایدم به دلیل بدهکاری هست که باید تا اخر سال بپردازم (انشاءالله می پردازم)
شایدم به دلیل اینترنته
شایدم ...

اما هر روز دارم سعی میکنم گه به حالت زندگی عادی و پرتلاشم برگردم اما شبا دیر میخوابم و صبح ها هم دیر بیدار میشم واین باعث میشه که دوباره مسیر روتین رو دنبال کنم
حتی به خودم قول میدم که شبا زودتر بخوابم تا صبح ها زود از خواب بلند بشم ولی در نهایت شبا خوابم نمیبره تا ساعت 2 3 نصفه شب

هر طور شده باید از این نقطه راحتی خارج بشم تا بتونم به اهدافم برسم!

نظر شما چیه؟
چرا اینطوری میشه؟
برای شما هم اتفاق میافته و راه حلتون چیه؟

۲۶ دی ۹۵ ، ۱۷:۵۹ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
روزانه‌ نویس

دخترم یا پسرم؟

دختر یا پسر


یک سری از دوستان لطف داشتن و نظر فرستادن که نمیدونیم پسری یا دختری!
آیا این اهمیت دارد؟ یعنی فرضا دختر/پسر باشم ممکن هست خواننده داشته باشم یا نداشته باشم؟
به نظر من اصلا مهم نیست که پشت چنین وبلاگ هایی جنسیت اون فرد مشخص باشه

همانطور که در پست اول خوندید من میخوام بصورت ناشناس اتفاقات زندگی روزمره (شاید گذشته) رو بنویسم وگرنه من وبلاگ دیگه ای هم دارم که بسیار پربازدید هست و در زمینه ای تخصصی در اون مطلب میگذارم و میتونستم یک دسته "عمومی" در اون باز کنم و اونجا بنویسم.


هنوز هم از نظراتتون استقبال میشه :)

۲۶ دی ۹۵ ، ۱۲:۳۱ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
روزانه‌ نویس

بعد از 2 سال دیدمش...

دوست همکلاسی

دو سال شد که به دلیل نامزدیش توافق کردیم دیگه هیچ وقت با همدیگه حرف نزنیم/همدیگه رو نبینیم و از اونجایی که من خیلی بر روی قول های که میدم ارزش قائل هستم/پایدارم، دیگه هیچوقت با هم صحبت نکردیم/ندیدیم. (البته اون در سر بعضی کلاسا ها در زمان حل سوالات تیکه هایی به من انداخت ولی من هیچی نگفتم و توجه ای هم نشون ندادم)

دیروز توی ایستگاه اتوبوس وایستاده بودم و با اینکه چشمام ضعیفه، ولی از نحوه راه رفتنش فهمیدم که اونه.

اونم منو دید و به جای اینکه بیاد وایسته سوار اتوبوس بشه، سریع یک تاکسی گرفت و رفت.

بعد از چند دقیقه اتوبوس اومد و منم با هیچ تغییری در رویه ام سوار شدم و رفتم دنبال کارم.

بعد از ظهر که میخواستم برگردم، کارم تموم شده بود و من معمولا ادمی نیستم که بخوام وقتم رو هدر بدم و سریع برمیگردم خونه ولی وایستاده بودم و داشتم با یکی از دوستان صحبت هایی در مورد بی آبی و نیامدن باران و ... میکردم و حدود نیم ساعت طول کشید و بعد از اون دیگه تصمیم گرفتم برم.

رفتم نشستم توی ایستگاه اتوبوس و منتظر شدم که اتوبوس برسه

اتوبوس رسید و سوار شدم و ایستادم توی راهرو چون همه صندلی ها پر شده بود و اتوبوس حرکت  کرد ...

دیگه داشتیم به ایستگاهی که من باید پیاده بشم می رسیدیم و یک نفر پیاده شد و من بالاخره نشستم

در طول کل مسیر یک استرس بیخودی داشتم و اصلا نمیدونستم برای چیه

با خودم داشتم میگفتم

 ایستگاه بعد پیاده بشو و برو کارت بانکیت و رمزش، درست کن. (اتوبوس سر خیابان ما ایستگاه نداره و من باید پیاده به نزدیکترین ایستگاهی که  5 دقیقه فاصله داره راه برم! دقیقا همونجایی که صبح سوار شدم)

اما هر چی به اون ایستگاه نزدیکه شدیم برای چندمین بار به خودم میگفتم

میخواد پیاده تا ایستگاه بعدی بری، ولش کن دفعه بعد که اومدی بیرون بیا و برو کارتت رو درست کن (برای سومین بار!)


خلاصه تصمیم گرفتم بشینم و یکراست برم خونه

اتوبوس ایستاد و برای دومین بار اومد و از کنار من رد شد و کارت زد و سریع رفت...

(من برای اینکه نگاه به کسی نکنم، معمولا به بیرون از پنجره و خیابان نگاه میکنم و مثل اینکه اون از زمانی که من سوار شده بودم، منو دیده بود!)


شاید اون استرس الکی که داشتم مربوط به این میشد که اونم...


شایدم ...


براش چندمین بار لبخند زدم و آرزوی خوشبختی کردم چون هیچوقت قرار نبود ما با هم به جایی برسیم و اینو از اول هم به خودش گفته بودم

اما با این وجود دوران خوبی داشتیم :)

۲۶ دی ۹۵ ، ۰۷:۳۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
روزانه‌ نویس

سلام دنیا، اولین پست

وبلاگ نویس روزانه‌نویس


سلام بر همه خوانندگان عزیز

همانطور که در توضیحات وبلاگ میبینید من تلاش های زیادی برای اینکه بتونم اتفاقات روزانه ام رو بنویسم کردم ولی هیچ کدوم شروع نشد که بخواد ادامه پیدا کنه، شاید دلیلش اینه که فکر میکنم احتمال داره یکی از دوستان یا حتی اعضای خانواده‌ام اونا رو بخونه و از اونجایی که من یک شخص محتاط هستم بیشتر دوست دارم کسی از آشنا هام از این اتفاقات با خبر نشه.


بگذریم یک معرفی کوتاه ناشناسانه از خودم بکنم شاید شما تونستید منو شناسایی کنید  :)

من یک مهندس آزاد کار یا فریلنسر هستم!

همین :)



نظراتی که در مورد مطالب روزانه‌نویسم دارید، باعث شعف و خوشحالی من میشه!   پس نظر بدید اما مثل یک لیدی و جنتلمن واقعی نظر بدید!

۲۶ دی ۹۵ ، ۰۳:۱۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
روزانه‌ نویس