گزارشی از اتفاقات روزانه‌ی یک مهندس - DailyWriter

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پسر» ثبت شده است

عشق معنای دیگری از زندگی

عشق

به دلایل مشغله های کاری چند روز نتونستم بنویسم، اما امروز نشستم و فیلم if i stay رو دیدم
فیلم بدی نبود اما چیزی که منو به وجد اورد قسمتی هست که پدربزرگه بالای سری نوه اش که توی کما هست نشسته و میگه که

من هیچ وقت نتوستم به پدرت بگم که کارش خوبه (باباش توی باند راک بوده)، اما زمانی که پدرت گروهش رو رها کرد و چسبید به زندگیش یادمه!

با اینکه گروه موسیقی برای پدرت هم شغل بود و هم تمام ارزوش اون روز اومدم پیش من  و گفتم که صدای نواختن سولو(یک نوع موسیقی مثل بتهوون) تو رو شنیده بود و از اونجایی که دیده بود داری با سولو ی اجاره ای مدرسه تون مینوازی رفت و گیتار برقیش رو فروخت تا برای تو یک سولو بخره و اون روز بود که گروه موسیقی و کلا کار موسیقیش رو برای عشقی که در زندگیش بود قربانی کرد تا بیشتر وقتش رو با خانوادش بگذرونه! (پدره معلم شده بود)

واقعا لذت بردم از این قسمتش که درسته که تعریف مشخصی از عشق وجود نداره ولی همیشه و در همه زمان ها دیده شده که افراد برای عشق کارهایی بزرگ و غیرقابل تصوری رو انجام دادن


خود من نمیدونم در عشق واقعی بودم یا باد هوا بود ولی اون زمان (فقط یکبار) خیلی انرژی داشتم و خیلی کار های خوبی انجام دادم اما الان که فکرش رو میکنم به نظرم واقعی نبود و فقط یک وابستگی بین ما وجود داشت (یک اتفاق بسیار عادی بین دو جنس مخالف)

اما نکته ای که وجود داره عشق فقط بین دختر و پسر نیست

یکبار دیگه داستان بالا رو بخونید

عشق به فرزندان


یکی از بهترین عشق های واقعی که میتونید واقعا بهش اعتماد کنید و احساسش کنید عشق پدر و مادر به فرزندانشون هست و حتی عشق بین فرزندان خانواده!


اما بزرگترین و  بهترین میدونید کجاست؟

عشق خداوند به بندگانش


خدایی که با بینهایت بار گناه و اشتباه، اگر دوباره صداش بزنی بازم جوابت رو میده و میبخشدت

شاید خیلی ها اینا قبول ندارن، اما باید بهش برسید و زمانی بهش میرسید که در شرایط بحرانی هستید و نیاز به یاری دارید (ذات انسان)
اما اگر در زمان عادی بهش رسیدید بدونید که کارتون درسته :))

۰۷ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۳۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
روزانه‌ نویس

دخترم یا پسرم؟

دختر یا پسر


یک سری از دوستان لطف داشتن و نظر فرستادن که نمیدونیم پسری یا دختری!
آیا این اهمیت دارد؟ یعنی فرضا دختر/پسر باشم ممکن هست خواننده داشته باشم یا نداشته باشم؟
به نظر من اصلا مهم نیست که پشت چنین وبلاگ هایی جنسیت اون فرد مشخص باشه

همانطور که در پست اول خوندید من میخوام بصورت ناشناس اتفاقات زندگی روزمره (شاید گذشته) رو بنویسم وگرنه من وبلاگ دیگه ای هم دارم که بسیار پربازدید هست و در زمینه ای تخصصی در اون مطلب میگذارم و میتونستم یک دسته "عمومی" در اون باز کنم و اونجا بنویسم.


هنوز هم از نظراتتون استقبال میشه :)

۲۶ دی ۹۵ ، ۱۲:۳۱ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
روزانه‌ نویس

بعد از 2 سال دیدمش...

دوست همکلاسی

دو سال شد که به دلیل نامزدیش توافق کردیم دیگه هیچ وقت با همدیگه حرف نزنیم/همدیگه رو نبینیم و از اونجایی که من خیلی بر روی قول های که میدم ارزش قائل هستم/پایدارم، دیگه هیچوقت با هم صحبت نکردیم/ندیدیم. (البته اون در سر بعضی کلاسا ها در زمان حل سوالات تیکه هایی به من انداخت ولی من هیچی نگفتم و توجه ای هم نشون ندادم)

دیروز توی ایستگاه اتوبوس وایستاده بودم و با اینکه چشمام ضعیفه، ولی از نحوه راه رفتنش فهمیدم که اونه.

اونم منو دید و به جای اینکه بیاد وایسته سوار اتوبوس بشه، سریع یک تاکسی گرفت و رفت.

بعد از چند دقیقه اتوبوس اومد و منم با هیچ تغییری در رویه ام سوار شدم و رفتم دنبال کارم.

بعد از ظهر که میخواستم برگردم، کارم تموم شده بود و من معمولا ادمی نیستم که بخوام وقتم رو هدر بدم و سریع برمیگردم خونه ولی وایستاده بودم و داشتم با یکی از دوستان صحبت هایی در مورد بی آبی و نیامدن باران و ... میکردم و حدود نیم ساعت طول کشید و بعد از اون دیگه تصمیم گرفتم برم.

رفتم نشستم توی ایستگاه اتوبوس و منتظر شدم که اتوبوس برسه

اتوبوس رسید و سوار شدم و ایستادم توی راهرو چون همه صندلی ها پر شده بود و اتوبوس حرکت  کرد ...

دیگه داشتیم به ایستگاهی که من باید پیاده بشم می رسیدیم و یک نفر پیاده شد و من بالاخره نشستم

در طول کل مسیر یک استرس بیخودی داشتم و اصلا نمیدونستم برای چیه

با خودم داشتم میگفتم

 ایستگاه بعد پیاده بشو و برو کارت بانکیت و رمزش، درست کن. (اتوبوس سر خیابان ما ایستگاه نداره و من باید پیاده به نزدیکترین ایستگاهی که  5 دقیقه فاصله داره راه برم! دقیقا همونجایی که صبح سوار شدم)

اما هر چی به اون ایستگاه نزدیکه شدیم برای چندمین بار به خودم میگفتم

میخواد پیاده تا ایستگاه بعدی بری، ولش کن دفعه بعد که اومدی بیرون بیا و برو کارتت رو درست کن (برای سومین بار!)


خلاصه تصمیم گرفتم بشینم و یکراست برم خونه

اتوبوس ایستاد و برای دومین بار اومد و از کنار من رد شد و کارت زد و سریع رفت...

(من برای اینکه نگاه به کسی نکنم، معمولا به بیرون از پنجره و خیابان نگاه میکنم و مثل اینکه اون از زمانی که من سوار شده بودم، منو دیده بود!)


شاید اون استرس الکی که داشتم مربوط به این میشد که اونم...


شایدم ...


براش چندمین بار لبخند زدم و آرزوی خوشبختی کردم چون هیچوقت قرار نبود ما با هم به جایی برسیم و اینو از اول هم به خودش گفته بودم

اما با این وجود دوران خوبی داشتیم :)

۲۶ دی ۹۵ ، ۰۷:۳۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
روزانه‌ نویس