گزارشی از اتفاقات روزانه‌ی یک مهندس - DailyWriter

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تلاش» ثبت شده است

توکل بر خدا

توکل بر خدا


شخصی که بعد از دو روز پیگیر کلاس خصوصی بود، الان پیام داد و گفت که کلاس خصوصی نمیخواد و داره میره آموزشگاه

خیلی هم عالی ولی کمی دیر گفت متاسفانه


اما نکاتی که در این اتفاق میتونم در نظر بگیرم

1- این بنده خدا میگفت که من سر کار هستم و ساعت 4 میرسم خونه و وقت ندارم، در نتیجه الان اصلا مشخص نیست که چطور میخواد بره آموزشگاه و شاید اصلا کلاس آموزشی در میان نبوده و مردم آزاری داشته، اما من مثبت بهش نگاه میکنم و میگم که برنامه اش رو تنظیم کرده که بره

2- زمانی که شما تماس میگیرید برای کلاس خصوصی و هماهنگ میکنید برای اون، اخلاق اینو میگه که شما در اون شرکت کنید یا اینکه 1 ساعت بعد از تماس اولیه تون بگید که کلاس  رو نمیخواید شرکت کنید، چون که با این کار برنامه های دیگر مدرس و از همه مهمتر زمانش بهم نمی ریزه و میتونه به برنامه هاش برسه! (پس اخلاق حرفه ای رو در نظر داشته باشید)

3- من کلا ادم مثبت نگری هستم چون که باعث ارامشم میشه، در نتیجه برای مثبت نگری من همیشه یک مورد رو در نظر دارم و اونم "حکمت خدا" هست

به خودم میگم که حکمتی داشته که اینطور شده و همیشه هم واقعا درسته (باید بهش برسید)

خیلی وقتا شده یک کار کنسل شده و یا به من نرسیده، چند روز/ماه/سال بعد مشخص شده که اگر اونو من انجام میدادم حتما ضرر میکردم (همونطور که گفتم باید بهش برسید و تجربه کنید و ایمان داشته باشید که حکمت خدا در میونه و خدا خیر شما رو میخواد)

4- حکت خدا بارها و بارها برای من اثبات شده، حتی بعضی از اتفاقات بیش از 7 سال طول کشیده که فهمیدم چه بلایی به سرم میومده و به خاطر اینکه به اون چیزی که میخواستم نرسیدم تونستم این مسیر رو بیام وگرنه کل مسیر زندگی من تغییر میکرده

5- به خدا ایمان و توکل داشته باشید، چیزی ازتون کم نمیشه، فقط کافیه چندبار با تمام وجود باور داشته باشید تا معجزات و اثراتش رو در زندگیتون ببینید!


پ.ن: در اخر پست قبلی من به خدا توکل کردم! دوستان، شما هم برای هر کاری به خدا توکل کنید و برید توی دل اون کار!


۲۸ دی ۹۵ ، ۱۳:۳۳ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
روزانه‌ نویس

روزمرِگی

نقطه امن
متاسفانه چندماه پیش یک پروژه گرفتم و یک مسیر یادگیری برنامه ای رو که خیلی خوب پیش میرفتم برای اون پروژه رها کردم و رفتم دنبال اون اما در نهایت اون قرارداد بسته نشد!
از اون روز به بعد دیگه مسیر قبلی یادگیری رو که خیلی خوب پیش اومده بودم دنبال نکردم و هر روز عقب انداختمش و متاسفانه دچار روزمرگی شدم.
اینطور اتفاقی گهگاهی برای من پیش میومد که زندگیم حالت روتین به خودش بگیره ولی معمولا یک یا دو هفته بعدش حل میشد ولی نمیدونم چرا ایندفعه اینقدر طول کشیده!؟
شاید یکی از دلایلش سختی اون کار هست چوون باید بشینی و تست کنی تا تکه کدی کار کنه و همین باعث شد که اون رو رهاش کنم
شایدم به دلیل بدهکاری هست که باید تا اخر سال بپردازم (انشاءالله می پردازم)
شایدم به دلیل اینترنته
شایدم ...

اما هر روز دارم سعی میکنم گه به حالت زندگی عادی و پرتلاشم برگردم اما شبا دیر میخوابم و صبح ها هم دیر بیدار میشم واین باعث میشه که دوباره مسیر روتین رو دنبال کنم
حتی به خودم قول میدم که شبا زودتر بخوابم تا صبح ها زود از خواب بلند بشم ولی در نهایت شبا خوابم نمیبره تا ساعت 2 3 نصفه شب

هر طور شده باید از این نقطه راحتی خارج بشم تا بتونم به اهدافم برسم!

نظر شما چیه؟
چرا اینطوری میشه؟
برای شما هم اتفاق میافته و راه حلتون چیه؟

۲۶ دی ۹۵ ، ۱۷:۵۹ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
روزانه‌ نویس