گزارشی از اتفاقات روزانه‌ی یک مهندس - DailyWriter

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «dailywriter.blog.ir» ثبت شده است

کتاب=یادگیری=زندگی

اعتبار کاری


امروز بعد از یک هفته یک کتاب تخصصی که انرژی زیادی از ادم رو میگیره تونستم تمومش کنم و اطلاعات خیلی خوبی رو بدست بیارم(در واقع اطلاعاتم اپدیت شد و یک مقدار هم اطلاعات جدید بود)

و در نتیجه الان بهتر میتونم در زمینه کاریم نتایج و کارهای فوق العاده تری رو بدست بیارم.

نکته ای که هست اینه که اگر شما یک کاری رو بلد هستید نیاز هست که هر چند مدت یکبار (مثلا 3 ماه، 6 ماه یا یکسال) اطلاعاتتون رو بروز کنید.

یا اینکه مثل من سایت های تخصصی در زمینه کاریتون رو دنبال کنید تا از اتفاقات در حوزه مرتبط با شما اطلاع داشته باشید.(البته سایت های منبع انگلیسی)


متاسفانه چیزی که من در جامعه میبینم اینه که طرف بعد از فراگیری سطحی یک مطلب، ادعای خفن بودن و کاردرست بوددن میکنه و زمانی هم که ازشون نمونه کار میخواید یا ندارن اینکه از ادعایی که کردن شرمنده میشن 

به شخصه خود من هیچ ادعایی در زمینه کاریم و علمیم ندارم چون که در غیر اینصورت باعث میشه که به یک مرده متحرک تبدیل بشی و هیچ پیشرفتی نکنی

نمونه کارهای من همون ادعا و اعتبار من شناخته میشن و نه بیشتر!


پس سعی کنیم بیشتر بخونیم و بیشتر یاد بگیرم و اطلاعاتمون رو بروز نگه داریم.


#زندکی #کار

۰۱ بهمن ۹۵ ، ۱۷:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
روزانه‌ نویس

طلبکاری...

پرداخت بدهکاری - دریافت طلبکاری


بعد از حدود یکسال حرف نزدن و امروز فردا شدن، به دوستم که یک کاری رو گرفته بود و با هم انجامش دادیم میگم که تماس نگرفتی برای پول، گفت فردا باهاش تماس میگیرم
بعد نحوه جواب دادن تشکر من هم خیلی جالب بود که اینجا دیگه نمیگم

اما مسئله اینه که درسته خودش هم پولی نگرفته(من نمیدونم ولی بهش اعتماد دارم) تا اینکه بخواد حق منو بده، ولی اینکه بعد از یکسال ازش بخوای یکم فشار به طرف بیاره تا پول ازشون بگیره و اینطوری جواب گرفتن یکم ناخوشاینده!
من خودم از یک طرفی بدهکارم و فشار روی من هست، اما همونطور که دیگران از من حقشون رو طلب میکنن و کاملا کار درستی هم هست، منم این حق رو دارم که حقم  رو طلب کنم!



۲۹ دی ۹۵ ، ۲۱:۳۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
روزانه‌ نویس

توکل بر خدا

توکل بر خدا


شخصی که بعد از دو روز پیگیر کلاس خصوصی بود، الان پیام داد و گفت که کلاس خصوصی نمیخواد و داره میره آموزشگاه

خیلی هم عالی ولی کمی دیر گفت متاسفانه


اما نکاتی که در این اتفاق میتونم در نظر بگیرم

1- این بنده خدا میگفت که من سر کار هستم و ساعت 4 میرسم خونه و وقت ندارم، در نتیجه الان اصلا مشخص نیست که چطور میخواد بره آموزشگاه و شاید اصلا کلاس آموزشی در میان نبوده و مردم آزاری داشته، اما من مثبت بهش نگاه میکنم و میگم که برنامه اش رو تنظیم کرده که بره

2- زمانی که شما تماس میگیرید برای کلاس خصوصی و هماهنگ میکنید برای اون، اخلاق اینو میگه که شما در اون شرکت کنید یا اینکه 1 ساعت بعد از تماس اولیه تون بگید که کلاس  رو نمیخواید شرکت کنید، چون که با این کار برنامه های دیگر مدرس و از همه مهمتر زمانش بهم نمی ریزه و میتونه به برنامه هاش برسه! (پس اخلاق حرفه ای رو در نظر داشته باشید)

3- من کلا ادم مثبت نگری هستم چون که باعث ارامشم میشه، در نتیجه برای مثبت نگری من همیشه یک مورد رو در نظر دارم و اونم "حکمت خدا" هست

به خودم میگم که حکمتی داشته که اینطور شده و همیشه هم واقعا درسته (باید بهش برسید)

خیلی وقتا شده یک کار کنسل شده و یا به من نرسیده، چند روز/ماه/سال بعد مشخص شده که اگر اونو من انجام میدادم حتما ضرر میکردم (همونطور که گفتم باید بهش برسید و تجربه کنید و ایمان داشته باشید که حکمت خدا در میونه و خدا خیر شما رو میخواد)

4- حکت خدا بارها و بارها برای من اثبات شده، حتی بعضی از اتفاقات بیش از 7 سال طول کشیده که فهمیدم چه بلایی به سرم میومده و به خاطر اینکه به اون چیزی که میخواستم نرسیدم تونستم این مسیر رو بیام وگرنه کل مسیر زندگی من تغییر میکرده

5- به خدا ایمان و توکل داشته باشید، چیزی ازتون کم نمیشه، فقط کافیه چندبار با تمام وجود باور داشته باشید تا معجزات و اثراتش رو در زندگیتون ببینید!


پ.ن: در اخر پست قبلی من به خدا توکل کردم! دوستان، شما هم برای هر کاری به خدا توکل کنید و برید توی دل اون کار!


۲۸ دی ۹۵ ، ۱۳:۳۳ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
روزانه‌ نویس

کلاس خصوصی...

کلاس خصوصی

دارم اطلاعاتم رو بروز میکنم برای کلاس خصوصی که امروز دارم
من اصولا قبل از برگزاری هر کلاس حتی اگر هفته ای فاصله بین اونا باشه سعی میکنم یکبار اطلاعاتم رو بروز و دوره کنم تا با بهترین کیفیت بتونم تدریس کنم

کاری که هر استادی باید اونا رو انجام بده (که متاسفانه اندک شماری اینکار رو میکنن)


با توکل بر خدا رفتیم سراغش...

۲۸ دی ۹۵ ، ۱۰:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
روزانه‌ نویس

خود شاخ‌پنداران توییتر

توییتر

بعد از اتمام 80 درصدی پروژه ی مدل سه بعدی که امروز داشتم روش کار می کردم، رفتم اخر شبی گشتی در توییتر بزنم و مثل همیشه یک مشت ادم خودشاخ پندار که انگار از دماغ فیل افتادن بحث های به شدت بدرد نخور داشتن میکردن که حالت بد میشه و میای بیرون


حتی جرات نمیکنی بهشون بگی داری اشتباه میکنی چون با اعتماد بنفسی که به خاطر 2 3 هزارتا فالوور دارن برمیگردن و بهت میگن نه تو داری اشتباه میکنی

یا یکسری دیگه دارن در مورد اینکه کدوم بستنی رو انتخاب کنن بخورن صحبت میکنن و یا بعضیاشون در مورد الان دلشون پفک کشیده دارن صحبت میکنن


من یکسری اشخاص برنامه نویس رو دنبال میکنم که واقعا اکثر مطالبی که میگذارن مفید و بدرد بخور هست و میشه ازش چیزی یاد گرفت در صورتی که بقیه گهگاهی مطالب بدرد بخور مثل معرفی کتاب و ... رو توییت میکنن


البته من به همونا هم حق میدم که اینطوری بنویسن، چون که اکثرشون تنها هستن و افسرده و دوست دارن با دیگران معاشرت کنن اما مشکل اینجاست که این معاشرت از دسترس خارج میشه و تعدادی زیادی ریپلای به هم دیگه میدن!


و در اخر اینکه من خودم خیلی کم توییت مینویسم و اونم سعی میکنم مفید بنویسم و از تویییت مفید دیگران هم ریپلای کنم تا بقیه استفاده کنن.

۲۷ دی ۹۵ ، ۰۱:۲۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
روزانه‌ نویس

دخترم یا پسرم؟

دختر یا پسر


یک سری از دوستان لطف داشتن و نظر فرستادن که نمیدونیم پسری یا دختری!
آیا این اهمیت دارد؟ یعنی فرضا دختر/پسر باشم ممکن هست خواننده داشته باشم یا نداشته باشم؟
به نظر من اصلا مهم نیست که پشت چنین وبلاگ هایی جنسیت اون فرد مشخص باشه

همانطور که در پست اول خوندید من میخوام بصورت ناشناس اتفاقات زندگی روزمره (شاید گذشته) رو بنویسم وگرنه من وبلاگ دیگه ای هم دارم که بسیار پربازدید هست و در زمینه ای تخصصی در اون مطلب میگذارم و میتونستم یک دسته "عمومی" در اون باز کنم و اونجا بنویسم.


هنوز هم از نظراتتون استقبال میشه :)

۲۶ دی ۹۵ ، ۱۲:۳۱ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
روزانه‌ نویس

بعد از 2 سال دیدمش...

دوست همکلاسی

دو سال شد که به دلیل نامزدیش توافق کردیم دیگه هیچ وقت با همدیگه حرف نزنیم/همدیگه رو نبینیم و از اونجایی که من خیلی بر روی قول های که میدم ارزش قائل هستم/پایدارم، دیگه هیچوقت با هم صحبت نکردیم/ندیدیم. (البته اون در سر بعضی کلاسا ها در زمان حل سوالات تیکه هایی به من انداخت ولی من هیچی نگفتم و توجه ای هم نشون ندادم)

دیروز توی ایستگاه اتوبوس وایستاده بودم و با اینکه چشمام ضعیفه، ولی از نحوه راه رفتنش فهمیدم که اونه.

اونم منو دید و به جای اینکه بیاد وایسته سوار اتوبوس بشه، سریع یک تاکسی گرفت و رفت.

بعد از چند دقیقه اتوبوس اومد و منم با هیچ تغییری در رویه ام سوار شدم و رفتم دنبال کارم.

بعد از ظهر که میخواستم برگردم، کارم تموم شده بود و من معمولا ادمی نیستم که بخوام وقتم رو هدر بدم و سریع برمیگردم خونه ولی وایستاده بودم و داشتم با یکی از دوستان صحبت هایی در مورد بی آبی و نیامدن باران و ... میکردم و حدود نیم ساعت طول کشید و بعد از اون دیگه تصمیم گرفتم برم.

رفتم نشستم توی ایستگاه اتوبوس و منتظر شدم که اتوبوس برسه

اتوبوس رسید و سوار شدم و ایستادم توی راهرو چون همه صندلی ها پر شده بود و اتوبوس حرکت  کرد ...

دیگه داشتیم به ایستگاهی که من باید پیاده بشم می رسیدیم و یک نفر پیاده شد و من بالاخره نشستم

در طول کل مسیر یک استرس بیخودی داشتم و اصلا نمیدونستم برای چیه

با خودم داشتم میگفتم

 ایستگاه بعد پیاده بشو و برو کارت بانکیت و رمزش، درست کن. (اتوبوس سر خیابان ما ایستگاه نداره و من باید پیاده به نزدیکترین ایستگاهی که  5 دقیقه فاصله داره راه برم! دقیقا همونجایی که صبح سوار شدم)

اما هر چی به اون ایستگاه نزدیکه شدیم برای چندمین بار به خودم میگفتم

میخواد پیاده تا ایستگاه بعدی بری، ولش کن دفعه بعد که اومدی بیرون بیا و برو کارتت رو درست کن (برای سومین بار!)


خلاصه تصمیم گرفتم بشینم و یکراست برم خونه

اتوبوس ایستاد و برای دومین بار اومد و از کنار من رد شد و کارت زد و سریع رفت...

(من برای اینکه نگاه به کسی نکنم، معمولا به بیرون از پنجره و خیابان نگاه میکنم و مثل اینکه اون از زمانی که من سوار شده بودم، منو دیده بود!)


شاید اون استرس الکی که داشتم مربوط به این میشد که اونم...


شایدم ...


براش چندمین بار لبخند زدم و آرزوی خوشبختی کردم چون هیچوقت قرار نبود ما با هم به جایی برسیم و اینو از اول هم به خودش گفته بودم

اما با این وجود دوران خوبی داشتیم :)

۲۶ دی ۹۵ ، ۰۷:۳۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
روزانه‌ نویس

سلام دنیا، اولین پست

وبلاگ نویس روزانه‌نویس


سلام بر همه خوانندگان عزیز

همانطور که در توضیحات وبلاگ میبینید من تلاش های زیادی برای اینکه بتونم اتفاقات روزانه ام رو بنویسم کردم ولی هیچ کدوم شروع نشد که بخواد ادامه پیدا کنه، شاید دلیلش اینه که فکر میکنم احتمال داره یکی از دوستان یا حتی اعضای خانواده‌ام اونا رو بخونه و از اونجایی که من یک شخص محتاط هستم بیشتر دوست دارم کسی از آشنا هام از این اتفاقات با خبر نشه.


بگذریم یک معرفی کوتاه ناشناسانه از خودم بکنم شاید شما تونستید منو شناسایی کنید  :)

من یک مهندس آزاد کار یا فریلنسر هستم!

همین :)



نظراتی که در مورد مطالب روزانه‌نویسم دارید، باعث شعف و خوشحالی من میشه!   پس نظر بدید اما مثل یک لیدی و جنتلمن واقعی نظر بدید!

۲۶ دی ۹۵ ، ۰۳:۱۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
روزانه‌ نویس